میلاد با سعادت پیامبر مهربانی ها و امام صادق (ع) مبارک باد

خانه خبرها

عرش و فرش و ملک و آدمي و کوه و در و دشت و يم و قطره مهر و مه و سياره و منظومه ي شمسي و کرات و همه افلاک الي اين کره ي خاک ز برگ و بر و ريگ و حجر و شاخه و نخل و ثمر و بام و در و مرد و زن و پير و جوان ابيض و اسود همه گويند درود و صلوات از طرف ذات خداوند تبارک و تعالي و همه عالم خلقت به خصال و به کمال به جلال و به جمال قد و بالاي محمد که خداوند و ملايک همه گويند درودش همه خوانند ثنايش همه مشتاق لقايش همه عالم به فدايش همه مرهون عطايش که خدا خلق نموده است به يمن گل رويش فلک و لوح و قلم را ملک و جن و بشر را همه ارض و سما را.

شب شوق و شب وجد و شب شور و شب پيدايش نور و شب تکرار تجلاي رسولان الهي رسد از ارض و سما و ملک و حور و گواهي که شب هجر سر آمد سحر آمد سحر آمد خبر آمد خبر آمد که شد از آب تهي رود سماوه شده چون دامن تفتيده ي صحراي قيامت کف درياچه ي ساوه خبري تازه به گوش و رسد از غيب سروش و شده آتشکده ي فارس خموش و عجبا اينکه فرو ريخته يکباره به هم کنگره ي کاخ مدائن نفس پادشهان حبس شده در دل و گشتند همه لال ز گفتار به امر احد خالق دادار دگر راه سماوات به شيطان شده مسدود بتان يکسره بر خاک فتادند و نگويند مگر ذکر خداوند و رسول دو سرا را.

لحظه ها بود بر آن مادر فرخنده ي افراشته اقبال بسي بيشتر از سال شب و روز زدي طاير جانش ز شعف بال که کي جلوه کند از صدف آن گوهر اجلال که يک بار دگر نيمه شبي خواب ربودش همه شد نور وجودش ز عنايات خداوند ودودش عجبا ديد که خورشيد زپهلوش درخشيد و فروغ ابديت به جهان يکسره بخشيد به ناگه در پاکش ز صدف داد ندا کاي صدف گوهر يکتاي خدا مادر انوار هدي خيز که هنگام فراقت به سر آمد شب تنهايي و اندوه و غمت را سحر آمد شب ميلاد گل گلشن هستي به نجات بشر آمد چه مبارک سحري بود که ناگاه به هم درد فشردش شبي آرام در آن حجره ي خاموش نه ياري نه قراري تک و تنها ز دم احمدي خويش پراکنده در امواج فضا عطر دعا را.

دگر از درد گل انداخته رخسار نکويش شده انوار خداوند فروزنده ز رويش نگهش سوي سما بود و همه محو خدا بود که سقف حرمش لاله صفت باز شد و لحظه ي اعجاز شد و با خبر از راز شد و ديد در آن درد و الم چارزن پاک تو گويي که رسيدند ز افلاک و همانند ندارند به روي کره ي خاکي يکي حضرت حوا و دگر مريم عذرا و دگر هاجر و سارا همه مبهوت جلالش همه بر دور جمالش همه ديدند مقامش همه گفتند سلامش بگرفتند در آغوش چو جانش زهي از عزت و شانش نگه هاجر و سارا به گلستان رخ حور نشانش که در آن لحظه کف دست به پهلوش کشيد از دو طرف مريم عذرا که به يکباره به پا خواست صداي خوش تکبير ز کوه و شجر و دشت و در مکه جهان غرق در انوارالهي شد و ديدند که مرآت جمال احد قادر سرمد مدني مکي ابوالقاسم و محمود و محمد نبي امي خاتم به روي دامن مريم ز فروغ رخ خود کرد منور همه جا را.

بشنويد از دو لب آمنه آن مادر فرخنده ي احمد که چو بگذاشت قدم بر کره ي خاک محمد ز رخش نور عيان گشت و فروزنده از آن نور جهان گشت که با جلوه ي ماه رخ او ديدمي از دور قصور يمن و شام و به گوش آمدم از جانت معبود ندايي که الا آمنه زادي پسري را که بود از همه ي خلق سرآمد که بود آينه ي طلعت ذات احد قادر سرمد که بود آينه ي طلعت ذات احد قادر سرمد که بود کنيه ابوالقاسم و نام احمد و محمود و محمد که در آن حال همان چار زن پاک، تن خوب تر از جان ورا شسته به ابريق بهشتي پس از آن مريم عذرا به يکي حله ي زيباي بهشتش بپوشاند و لب خويش به لبخند گشودند و سلامش بنمودند و ستودند مقام و شرف و عزت آن پاک ترين عبد خداوند نما را.

آخرین اخبار

© تمامی حقوق این سایت برای دانشگاه ایلام محفوظ است

شما از نسخه قدیمی مرورگر خود استفاده می کنید و قادر به مشاهده صحیح این سایت نخواهید بود.
لطفاً مرورگر خود را به روز نمایید
دانلود آخرین نسخه مرورگرها