تحلیل نقش حضرت زینب(س) در بیانات مقام معظم رهبری

خانه خبرها

عظمتي که زينب کبري(س) در چشم ملت‌هاي اسلامي دارد از چيست؟/ علت کم آوردن مردم کوفه در فتنه از زبان حضرت زينب

ارزش و عظمت زينب کبري، به خاطر موضوع و حرکت عظيم انساني و اسلامي او بر اساس تکليف الهي است. کار او، تصميم او، نوع حرکت او، به او اين طور عظمت بخشيد.

گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ روزهاي محرم گذشت و به غروب عاشورا رسيد؛ زماني که ديگر مردي در کاروان کربائيان نبود مگر امام سجاد(ع) که ايشان هم بيمار بودند؛ يعني همه کارهاي بعد از عصر عاشورا بر عهده حضرت زينب بود.

ارزش و عظمت زينب کبري، به خاطر موضوع و حرکت عظيم انساني و اسلامي او بر اساس تکليف الهي است. کار او، تصميم او، نوع حرکت او، به او اين طور عظمت بخشيد.

زينب کبري اولا: موقعيت را شناخت، هم موقعيت قبل از رفتن امام حسين به کربلا، هم موقعيت لحظات بحراني روز عاشورا، هم موقعي تحوادث کشنده بعد از شهادت. ثانيا طبق هر موقعيت يک انتخاب کرد. اين انتخاب‌ها زينب را ساخت.

عامل پيروزي خون بر شمشير زينب بود

بعد از شهادت حسين بن علي که دنيا ظلماني شد و دل‌ها و جان ها و آفاق عالم تاريک گرديد، اين زن بزرگ يک نور شد و درخشيد. عاشورا بدون زينب کبري آن حادثه تاريخي ماندني نمي شد. شخصيت زينب در اين حادثه آنچنان بارز است که انسان احساس مي کند يک حسين دوم است در پوشش يک زن، در لباس دختر علي.

اينکه در عاشورا، خون بر شمشير پيروز شد، عامل اين پيروزي زينب بود، والا خون در کربلا تمام مي شد. چيري که باعث شد اين شکست نظامي ظاهري، تبديل به يک پيروزي قطعي دائمي شود، عبارت بود از: منش زينب کبري.

 

زينب کبري الگو است؛ الگو براي همه مردان و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوي و انقلاب علوي را آسيب شناسي مي‌کند و مي گويد: شما نتوانستيد در فتنه، حق را تشخيص دهيد؛ نتوانستيد به وظيفه تان عمل کنيد؛ نتيجه اين شد که جگر گوشه پيغمر بر روي نيزه رفت، عظمت زينب را اينجا مي‌توان فهميد.

 در همين راستا و براي شناخت مصائب وارد بر حضرت زينب و تحليل نقش و جايگاه اين بانوي بزرگ از نگاه رهبري انقلاب کمک مي‌گيريم.

عظمتى که حضرت زينب در چشم ملت‌هاى اسلامى دارد، از چيست؟

زينب کبرى‌ يک زن بزرگ است. عظمتى که اين زن بزرگ در چشم ملت‌هاى اسلامى دارد، از چيست؟ نمى‌شود گفت به خاطر اين است که دختر على‌بن‌ابى‌طالب(عليه‌السّلام)، يا خواهر حسين‌بن‌على و حسن‌بن‌على(عليهماالسّلام) است. نسبت‌ها هرگز نمى‌توانند چنين عظمتى را خلق کنند. همه ائمه ما، دختران و مادران و خواهرانى داشتند؛ اما کو يک نفر مثل زينب کبرى‌؟

ارزش و عظمت زينب کبرى‌، به خاطر موضع و حرکت عظيم انسانى و اسلامى او بر اساس تکليف الهى است. کار او، تصميم او، نوع حرکت او، به او اين‌طور عظمت بخشيد. هر کس چنين کارى بکند، ولو دختر اميرالمؤمنين(عليه‌السّلام) هم نباشد، عظمت پيدا مى‌کند. بخش عمده اين عظمت از اين‌جاست که اولاً موقعيت را شناخت؛ هم موقعيت قبل از رفتن امام حسين(عليه‌السّلام) به کربلا، هم موقعيت لحظات بحرانى روز عاشورا، هم موقعيت حوادث کشنده بعد از شهادت امام حسين را؛ و ثانياً طبق هر موقعيت، يک انتخاب کرد. اين انتخاب‌ها زينب را ساخت.

تصميمي که حتي چهره‌هاي نامدار صدر اسلام در آن ماندند و نفهميدند چه بايد بکنند

قبل از حرکت به کربلا، بزرگانى مثل ابن‌عباس و ابن‌جعفر و چهره‌هاى نامدار صدر اسلام، که ادعاى فقاهت و شهامت و رياست و آقازادگى و امثال اينها را داشتند، گيج شدند و نفهميدند چه‌کار بايد بکنند؛ ولى زينب کبرى‌ گيج نشد و فهميد که بايد اين راه را برود و امام خود را تنها نگذارد؛ و رفت. نه اين‌که نمى‌فهميد راه سختى است؛ او بهتر از ديگران حس مى‌کرد. او يک زن بود؛ زنى که براى مأموريت، از شوهر و خانواده‌اش جدا مى‌شود؛ و به همين دليل هم بود که بچه‌هاى خردسال و نوباوگان خود را هم به همراه برد؛ حس مى‌کرد که حادثه چگونه است.

در آن ساعت‌هاى بحرانى که قوي‌ترين انسانها نمى‌توانند بفهمند چه بايد بکنند، او فهميد و امام خود را پشتيبانى کرد و او را براى شهيد شدن تجهيز نمود. بعد از شهادت حسين‌بن‌على هم که دنيا ظلمانى شد و دل‌ها و جان‌ها و آفاق عالم تاريک گرديد، اين زن بزرگ يک نورى شد و درخشيد. زينب به جايى رسيد که فقط والاترين انسانهاى تاريخ بشريت - يعنى پيامبران - مى‌توانند به آن‌جا برسند. (1) 

عاشورا بدون زينب کبري آن حادثه تاريخي ماندني نمي‌شد

واقعا کربلا بدون زينب،‌ کربلا نبود. عاشورا بدون زينب کبري آن حادثه تاريخي ماندني نمي‌شد. آن چنان شخصيت دختر علي (ع) در اين حادثه از اول تا آخر، ‌بارز و آشکار است که انسان احساس مي‌کند يک حسينِ دوم است در پوشش يک زن،‌ در لباس دختر علي. غير از اينکه اگر زينب نيود بعد از عاشورا چه مي‌شد، شايد امام سجاد هم کشته مي‌شد،‌ شايد پيام امام حسين به هيچ کس نمي‌رسيد. ... 

دو بار اضطراب حضرت زينب 

دو بار زينب احساس اضطراب کرد و به امام حسين اين اضطراب را ذکر کرد. يک بار در يکي از منازل بود، بعد از ماجراي خبر شهادت جناب مسلم که حضرت آمدند و چيزهايي را نقل کردند و خبرهاي گوناگوني مي‌رسيد. حضرت زينب، بالاخره هم يک زن هست با عواطف جوشان زنانه،‌با احساسات لطيف يک زن، و مظهر جوشش احساسات هم، همين خاندان پيغمبرند. در عين صلابت، در عين قدرت،‌ در عين شجاعت،‌ در عين مقاومت در مصائب، مظهر چشمه جوشان و زلال لطافت انساني، ترحم انساني هم باز همين خانواده است. ...

 

و زينب نه يک زن معمولي، خواهر امام حسين، خواهري که عاشقانه امام حسين را دوست مي‌دارد؛ خواهري که شوهرش را رها کرد، خانواده‌اش را رها کرد با امام حسين آمد؛ تنها هم نيامد،‌ عون و محمد، پسرهايش را هم آورد. من احتمال مي‌دهم که عبدلله بن جعفر حتي راضي نبود که پسرهايش بيايند، يقين ندارم که عبدلله راضي بود، اما زينب آنها را آورد، براي خاطر اينکه با خودش باشند در راه خدا اگر بناي جانبازي است، آنها هم شهيد بشوند.

حالا در يکي از منازل بين راه احساس کرد که خطرناک است، رفت به امام حسين عرض کرد، برادر احساس خطر مي‌کنم، من وضع را خطرناک مي‌بينم. مي‌داند مسئله، مسئله شهادت و اسارت است، اما در عين حال آن چنان هيجانِ حوادث او را زير فشار مي‌گذارد که به امام حسين مراجعه مي‌کند، اينجا امام حسين چيز زيادي به او نگفتند، فرمودند: چيزي نيست، هر چه خدا بخواهد همان پيش خواهد آمد و قريب به اين مضمون که «ما شاء الله کان» هرچه خدا بخواهد او خواهد شد.

ديگر ما از زينب کبري (س) چيزي نمي‌بينيم که به امام حسين گفته باشد يا سوال کرده باشد يا يک فشاري را در روح خودش احساس کرده باشد و به امام حسين منتقل کرده باشد، مگر در شب عاشورا.

اولِ شب عاشورا، آنجا هم آنجايي است که زينب کبري شايد بتوان گفت بي‌تاب شد از شدت غم. نقل مي‌کند راوي اين قضيه امام سجاد (ع) است که حضرت بيمار بودند- امام سجاد نقل مي‌کنند، مي‌گويند در خيمه من خوابيده بودم،‌ عمه‌ام زينب هم پهلوي من نشسته بود و از من پذيرايي مي‌کرد. خيمه پهلويي هم پدرم حضرت ابي عبدلله بود، نشسته بود و جُون غلام ابي‌ذر داشت شمشير حضرت را اصلاح مي‌کرد، خودشان را آماده مي‌کردند براي نبردي که فردا در پيش داشتند. مي‌گويد يک وقت ديدم پدرم بنا کرد زمزمه کردن و يک اشعاري خواند که مضمون اين اشعار اين است که دنيا رو گردان شده و عمر به انسان وفا نخواهد کرد و مرگ نزديک است؛ «يا دهر اُفٍّ لک من خَليلِ    کم لَکَ بالاشراقِ و الأصيل» اين نشان‌دهنده اين است که کسي که اين شعر را دارد مي‌خواند مطمئن است که به زدي و در زمان نزديکي دنيا را مفارقت خواهد کرد.

 

امام سجاد مي‌گويد من اين شعر را شنيدم، پيام و معناي اين شعر را هم درک کردم، فهميدم امام حسين دارد خبر مرگ خودش را مي‌دهد، اما خودم را نگه داشتم. ناگهان نگاه کردم ديدم عمه‌ام زينب به شدت ناراحت شد. برخاست رفت به خيمه برادر، گفت: برادر جان! مي‌بينم خبر مرگ خودت را مي‌دهي. ما تا به حال دلمان به تو خوش بود، وقتي پدرمان از دنيا رفت، گفتم برادرانمان هستند. برادرم امام حسن مجتبي وقتي به شهادت رسيد، من گفتم برادرم امام حسين هست، سال‌ها به تو دل خوش کردم، به اتکاي تو بودم، امروز مي‌بينم تو هم خبر مرگ مي‌دهي.

عصر عاشورا؛ تمام مردها به شهادت رسيدند و ...

البته زينب حق دارد ناراحت باشد. من تصور مي‌کنم وضعيتي که آن روز براي زينب وجود داشته يک وضعيت استثنايي است. هيچ‌کدام از زن‌ها را و حتي امام سجاد را نمي‌توانيم با وضع زينب مقايسه کنيم وضعشان را. بسيار وضع زينب،‌ وضع سخت و طاقت‌فرسايي بوده،‌ تمام مردها در روز عاشورا به شهادت رسيدند. عصر عاشورا يک نفر مرد توي تمام خيمه‌گاه نبود مگر امام سجاد، که او هم مرض بود،‌آنجا افتاده بود و شايد در حالت اِغما به سر مي‌برد.  

حالا شما ببينيد اين خيمه‌گاه و اردوگاهي که در او هشتاد نفر، هشتاد و چهار نفر زن و بچه هستند و در ميان يک درياي دشمن محاصره‌اند، اينها چقدر کار دارند؛ بعضي تشنه‌اند، بعضي گرسنه‌اند، يا بشود  گفت همه تشنه‌اند و همه گرسنه‌اند، دل‌ها هم لرزان و خائف است، جسدهاي شهدا همه قلم‌قلم شده روي زمين افتاده است، بعضي برادر اينهايند، بعضي فرزند اينهايند. به هر حال يک حادثه بسيار تلخ و وحشت‌آوري است. يک نفر بايد اين جمعيت را جمع کند. آن يک نفر زينب است. 

حال زينب در عصر عاشورا

زينب فقط اين نبود که برادرش را از دست داده بود،‌ يا دو فرزندش را، يا بردارهاي ديگرش را، يا اين همه عزيزان را و هجده نفر جوانان بني‌هاشم و اصحاب وفادار را. اين‌هم بود و شايد اين اهميتش کمتر از آن هم نبود که در ميان اين همه دشمن،‌ بار سنگين اداره و حراست و مديريت اين خرگاه شکست‌خورده پراکنده شده و متفرق شده را به عهده دارد، حتي امام سجاد را هم بايستي او اداره کند، لذا زينب در آن چند ساعتي که بعد از حادثه اتفاق افتاد،‌ تا آن ساعتي که حرکت کردند و رفتند، و دشمن‌ها مشخص شد که با اينها چه کار خواهد کرد؛ در آن چند ساعت که يک شب تاريک و ظلماني و سخت هم در ميان اين چند ساعت بوده، خدا مي‌داند که به اين زينب کبري چه گذشته است.

همچنين زينب در اين چند ساعت دائماً در حال حرکت، در حال دوندگي پيش اين بچه کوچک؛ دائماً بين اين افراد حرکت مي‌کند، اينها را جمع مي‌کند، اينها را دل داري مي‌دهد، اما يک وقت هم طاقت زينب به سر مي‌رسيد، خطاب به برادرش مي‌کرد، به برادر شهيدش رو مي‌کرد،‌ تنها ملجأ و مَلاذش او بود. در روايت دارد که زينب کبري آمد در بالاي سرِ جسد کشته و مجروح و قطعه‌قطعه شده برادرش ايستاد، از ته دل فريادش بلند شد: «يا محمّداه صلي عليک ملائکة السماء» اي جدّ ما! اي پيغمبر! ملائکه بر تو صلوات و درود بفرستند، «هذا الحسين مُرَمَّلُ بالماء» اين کشته فتاده به هامون حسين توست. (2) 

کربلا نشان داد که زن در حاشيه تاريخ نيست

زينب کبرى‌ يک نمونه برجسته تاريخ است که عظمت حضور يک زن را در يکى از مهمترين مسائل تاريخ نشان مي‌دهد. اينکه گفته مي‌شود در عاشورا، در حادثه کربلا، خون بر شمشير پيروز شد - که واقعاً پيروز شد - عامل اين پيروزى، حضرت زينب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد.  

حادثه نظامى با شکست ظاهرى نيروهاى حق در عرصه عاشورا به پايان رسيد؛ اما آن چيزى که موجب شد اين شکست نظامىِ ظاهرى، تبديل به يک پيروزى قطعىِ دائمى شود، عبارت بود از منش زينب کبرى‌؛ نقشى که حضرت زينب بر عهده گرفت؛ اين خيلى چيز مهمى است. اين حادثه نشان داد که زن در حاشيه تاريخ نيست؛ زن در متن حوادث مهم تاريخى قرار دارد. قرآن هم در موارد متعددى به اين نکته ناطق است؛ ليکن اين مربوط به تاريخ نزديک است، مربوط به امم گذشته نيست؛ يک حادثه زنده و ملموس است که انسان زينب کبرى‌ را مشاهده مي‌کند که با يک عظمت خيره‌کننده و درخشنده‌اى در عرصه ظاهر مي‌شود؛ کارى مي‌کند که دشمنى که به حسب ظاهر در کارزار نظامى پيروز شده است و مخالفين خود را قلع و قمع کرده است و بر تخت پيروزى تکيه زده است، در مقر قدرت خود، در کاخ رياست خود، تحقير و ذليل شود؛ داغ ننگ ابدى را به پيشانى او مي‌زند و پيروزى او را تبديل مي‌کند به يک شکست؛ اين کارِ زينب کبرى‌ است.

زينب (سلام اللَّه عليها) نشان داد که مي‌توان حجب و عفاف زنانه را تبديل کرد به عزت مجاهدانه، به يک جهاد بزرگ.

خطبه فراموش نشدنى زينب کبرى‌ در بازار کوفه يک تحليل عظيم از وضع جامعه اسلامى است

آنچه که از بيانات زينب کبرى‌ باقى مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حرکت زينب کبرى‌ را نشان مي‌دهد. خطبه فراموش نشدنى زينب کبرى‌ در بازار کوفه يک حرف زدن معمولى نيست، اظهارنظر معمولى يک شخصيت بزرگ نيست؛ يک تحليل عظيم از وضع جامعه اسلامى در آن دوره است که با زيباترين کلمات و با عميق‌ترين و غنى‌ترين مفاهيم در آن شرائط بيان شده است. قوّت شخصيت را ببينيد؛ چقدر اين شخصيت قوى است. دو روز قبل در يک بيابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با اين همه عزيزان و جوانان و فرزندان و اينها از بين برده‌اند، اين جمع چند ده نفره زنان و کودکان را اسير کرده‌اند، آورده‌اند در مقابل چشم مردم، روى شتر اسارت، مردم آمده‌اند دارند تماشا مي‌کنند، بعضى هل‌هله مي‌کنند، بعضى هم گريه مي‌کنند؛ در يک چنين شرائط بحرانى، ناگهان اين خورشيد عظمت طلوع مي‌کند؛ همان لحنى را به کار مي‌برد که پدرش اميرالمؤمنين بر روى منبر خلافت در مقابل امت خود به کار مي‌برد؛ همان جور حرف مي‌زند؛ با همان جور کلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندى مضمون و معنا:

 علت کم آوردن مردم کوفه در فتنه از زبان حضرت زينب

«يا اهل الکوفه، يا اهل الغدر و الختل»؛ اى خدعه‌گرها، اى کسانى که تظاهر کرديد! شايد خودتان باور هم کرديد که دنباله‌رو اسلام و اهل‌بيت هستيد؛ اما در امتحان اينجور کم آورديد، در فتنه اينجور کورى نشان داديد. «هل فيکم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان يکسان نبود. به خودتان مغرور شديد، خيال کرديد ايمان داريد، خيال کرديد همچنان انقلابى هستيد، خيال کرديد همچنان پيرو اميرالمؤمنين هستيد؛ در حالى که واقع قضيه اين نبود. نتوانستيد از عهده مقابله با فتنه بربيائيد، نتوانستيد خودتان را نجات دهيد. «مثلکم کمثل الّتى نقضت غزلها من بعد قوّة انکاثا»؛ مثل آن کسى شُديد که پشم را مي‌ريسد، تبديل به نخ مي‌کند، بعد نخها را دوباره باز مي‌کند، تبديل مي‌کند به همان پشم يا پنبه نريسيده. با بى‌بصيرتى، با نشناختن فضا، با تشخيص ندادن حق و باطل، کرده‌هاى خودتان را، گذشته خودتان را باطل کرديد. ظاهر، ظاهر ايمان، دهان پر از ادعاى انقلابي‌گرى؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بى‌مقاومت در مقابل بادهاى مخالف. اين، آسيب‌شناسى است.

زينب؛ زني که الگو براى همه مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم است

با اين بيان قوى، با اين کلمات رسا، آن هم در آن شرائط دشوار، اينگونه صحبت مي‌کرد. اينجور نبود که يک عده مستمع جلوى حضرت زينب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل يک خطيبى براى اينها خطبه بخواند؛ نه، يک عده دشمن، نيزه‌داران دشمن دور و برشان را گرفته‌اند؛ يک عده هم مردم مختلف‌الحال حضور داشتند؛ همان‌هائى که مسلم را به دست ابن‌زياد دادند، همان‌هائى که به امام حسين نامه نوشتند و تخلف کردند، همان‌هائى که آن روزى که بايد با ابن‌زياد در مى‌افتادند، توى خانه‌هايشان مخفى شدند - اينها بودند توى بازار کوفه - يک عده هم کسانى بودند که ضعف نفس نشان دادند، حالا هم نگاه مي‌کنند، دختر اميرالمؤمنين را مى‌بينند، گريه مي‌کنند. حضرت زينب کبرى‌ با اين عده‌ ناهمگون و غير قابل اعتماد مواجه است، اما اينجور محکم حرف مي‌زند.

او زن تاريخ است؛ اين زن، ديگر ضعيفه نيست. نمي‌شود زن را ضعيفه دانست. اين جوهر زنانه مؤمن، اينجور خودش را در شرائط دشوار نشان مي‌دهد. اين زن است که الگوست؛ الگو براى همه مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوى و انقلاب علوى را آسيب‌شناسى مي‌کند؛ مي‌گويد شماها نتوانستيد در فتنه، حق را تشخيص بدهيد؛ نتوانستيد به وظيفه‌تان عمل کنيد؛ نتيجه اين شد که جگرگوشه پيغمبر سرش بر روى نيزه رفت. عظمت زينب را اينجا مي‌شود فهميد. ... 

انقلاب ما انقلاب زينبى است

انقلاب ما انقلاب زينبى است. از اول انقلاب، زنان يکى از برجسته‌ترين نقش‌ها را در اين انقلاب ايفاء کردند. هم در خود حادثه بزرگ انقلاب، هم در حادثه بسيار بزرگ هشت سال دفاع مقدس، نقش مادران، نقش همسران، از نقش مجاهدان اگر سنگين‌تر و دردناک‌تر و تحمل‌طلب‌تر نبود، يقيناً کمتر نبود. مادرى که جوان خودش را، عزيز خودش را، دسته گل خودش را هجده سال، بيست سال - کمتر، بيشتر - پرورش داده، با آن محبت مادرانه او را به ثمر رسانده، حالا او را به طرف ميدان جنگ مي‌فرستد، که معلوم نيست حتّى جسد او هم برخواهد گشت يا نه. اين کجا، رفتن خود اين جوان کجا؟ که خوب، اين جوان، با شور و هيجان جوانى، همراه با ايمان و روحيه‌ى انقلابي‌گرى، حرکت مي‌کند و مي‌رود. کار اين مادر، از کار آن جوان اگر بزرگتر نباشد، کوچکتر نيست. بعد هم که جسد او را برمي‌گردانند، افتخار مي‌کند که بچه من شهيد شده. اينها چيز کمى است؟ اين، حرکت زنانه، حرکت زينب‌گون در انقلاب ما بود. ... 

جز زيبائى، چيزى نديدم

وقتى که دشمن مي‌خواهد زينب کبرى‌ را به آنچه که برايش پيش آمده، شماتت کند، مي‌فرمايد: «ما رأيت الاّ جميلا»؛ جز زيبائى، چيزى نديدم. برادرانش، فرزندانش، عزيزانش، نزديکترين يارانش، اينها در مقابل چشمش قطعه قطعه شدند، به خاک و خون تپيدند، خونشان ريخته است، سرهايشان بالاى نيزه رفته است؛ مي‌گويد جميل، زيبا! اين چه جور زيبائى‌اى است؟ اين زيبائى را همراه کنيد با آنچه که نقل شده است که زينب کبرى‌ حتّى در شب يازدهم نماز شبش ترک نشد. در طول دوران اسارت، انقطاع الى‌اللَّه‌اش، دلبستگى‌اش به خداى متعال، رابطه‌اش با خداى متعال سست نشد، کم نشد، بلکه بيشتر شد. اين زن، الگوست. (3) 

پي‌نوشت:

1- بيانات مقام معظم رهبري در ديدار زنان پرستار؛ 22/8/70

2- بيانات مقام معظم رهبري در 20/7/63 (برگرفته از کتاب انسان 250 ساله)

3- بيانات مقام معظم رهبري در ديدار زنان پرستار؛ 1/2/89

آخرین اخبار

© تمامی حقوق این سایت برای دانشگاه ایلام محفوظ است

شما از نسخه قدیمی مرورگر خود استفاده می کنید و قادر به مشاهده صحیح این سایت نخواهید بود.
لطفاً مرورگر خود را به روز نمایید
دانلود آخرین نسخه مرورگرها