شما از نسخه قدیمی مرورگر خود استفاده می کنید و قادر به مشاهده صحیح این سایت نخواهید بود.
لطفاً مرورگر خود را به روز نمایید
دانلود آخرین نسخه مرورگرها

جنبش نرم افزاری، پیش نیاز توسعه فرهنگی و اجتماعی

جنبش نرم افزاری، پیش نیاز توسعه فرهنگی و اجتماعی 

توسعه یافتگی همه جانبه و پایدار، هدف و آرزوی دیرین تمامی جوامع در جهان امروز است. مطالعات مربوط به چیستی توسعه و توسعه‌‌نیافتگی، شاخصه‌‌های هر یک، زیربنا‌ها، عوامل اصلی و فرعی توسعه و توسعه‌‌نیافتگی، بحث درباره اولویت عوامل داخلی یا عواملی خارجی در توسعه و توسعه‌‌نیافتگی، شباهت‌‌ها و تفاوت‌‌های توسعه غربی و توسعه غیرغربی و ... اذهان جوامع گوناگون جهان را در چند دهه اخیر به خود مشغول داشته است.

لزوم نیل به توسعه یافتگی برای جامعه ما از ابعاد دیگری نیز حائز اهمیت فراوان است. جامعه ما در گذشته های دور خود تمدنی پیشتاز در عرصه های گوناگون جهانی بوده و از این رو امروز که بار دیگر زمینه حرکت به سمت تمدن بزرگ اسلامی برای ما فراهم شده است، بازخوانی و هویت یابی بسترهای فرهنگی و اجتماعی ما می تواند زمینه لازم را برای تسریع در این حرکت فراهم آورد. بازسازی و تقویت عرصه های فرهنگی و اجتماعی امروزه در جوامع گوناگون در قالب توسعه فرهنگی و اجتماعی دنبال می شود که به نوبه خود زمینه ساز توسعه یافتگی در کلیه عرصه ها خواهد شد. به نظر می رسد در جامعه ما با توجه به سابقه تمدنی گذشته و نیازهای امروز آن، به این ابعاد توسعه آنچنان که باید و شاید پرداخته نشده است. دولتهای گوناگون و برنامه ریزان اجرایی ما بیش از آنکه به توسعه فرهنگی و اجتماعی بپردازند، توسعه اقتصادی را بطور یکجانبه پیگیری کرده اند که همین امر نیز بعضا زمینه ساز ناهنجاریها و گسستهای فرهنگی و اجتماعی در جامعه امروز ما شده است.

توسعه فرهنگی و اجتماعی به عنوان مبنا و اساس توسعه همه جانبه ایران اسلامی، به نوبه خود نیازمند زمینه ها و پیشنیازهایی است، که جنبش نرم افزاری در جهت تولید و بسط علم و دانش در زمینه های و عرصه های گوناگون می تواند یکی از مهمترین پیشنیازهای آن به شمار آید.

در ادامه این نوشتار سعی خواهد شد تا با تعریف توسعه بخصوص توسعه فرهنگی و اجتماعی، نقش و اهمیت بی بدیل جنبش نرم افزاری در تحقق این ابعاد از توسعه به روشنی آشکار و تبیین گردد.

توسعه ترجمه‌ای از واژه Development  است که به قول ولفگانگ زاکس(1)، نمی‌توان از آن در دوران ماقبل مدرن خبری گرفت. فقدان این مفهوم محوری انسان‌ امروز در کلام قدما، دقیقاً ناشی از نگرش و جهان‌بینی آن‌‌هاست که اساساً، به حرکتی سازمان‌یافته در جهت دگرگونی وضعیت در راستای بهبودی وضعیت بشری قائل نبودند؛ در حالی‌که انسان جامعه مدرن، موجودی جستجوگر و در پی بهبود وضعیت زیستی خود است. این تفاوت ما را وامی‌دارد که بگوییم واژ? توسعه، اساساً از دل مفهوم فلسفی دیگری نشئت گرفته است که تا مدت‌‌ها، فقط در متون فلسفی جای داشت و آن، مفهوم «پیشرفت progress» است. مفهوم پیشرفت عنصر محوری فلسفه تاریخ مدرن است که بر اساس آن، نگرش مدرن با نفی الگوی ایستای دیدگاه سنتی در باب تاریخ، معتقد است که انسان عامل و سازنده جهان است و از طریق افزایش دانش خود، موفق به کنترل جهان زندگی و طبیعت اطراف می‌شود و آن‌را در جهت اهداف خود شکل می‌دهد و از این طریق، از یک وضعیت نابالغی و ناآگاهی، به سوی وضعیت بلوغ و آگاهی «پیشرفت» می‌کند. لذا مفهوم پیشرفت به معنای گذر انسان و جامعه او از یک وضعیت زیستی به مرحله‌ای دیگر است که به لحاظ استاندارد‌هایی خاص، (مانند سطح آگاهی و توانایی حل مسائل و ...) «پیشرفته‌تر» از مرحله قبلی است.

مفهوم توسعه در معنای ساده و روان خود به معنای گذار از وضعیتی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نامطلوب به وضعیتی مطلوب‌تر است که در‌آن، انسان شادمان‌تر است و توانایی بیشتری در کنترل سرنوشت و زندگی خود دارد.(2)

بر این اساس، توسعه، در معنای کلی، به تحول در چهار زیرمجموعه اشاره دارد:

1-توسعه اجتماعی

2-                  توسعه اقتصادی

3-                  توسعه سیاسی

4-                  توسعه فرهنگی(3)

پژوهشگران توسعه سعی کرده‌اند تا توسعه را بر حسب ویژگی‌‌های جوامعی خاص تشریح کنند؛ جوامعی که به آن‌‌ها عنوان «توسعه‌‌یافته» داده‌اند. معمولاً این کار بر حسب تمایز دادن این گروه از جوامع از جوامع دیگری صورت می‌گیرد که به آن‌‌ها عنوان «توسعه‌‌نیافته» داده‌اند.

جامعه توسعه ‌نیافته و سنتی بر اساس شاخص‌‌های زیر مشخص می‌شود:

1)     غلبه روابط محلی و محدود؛

2)     زندگی مبتنی بر خویشاوندی و قشربندی مبتنی بر روابط خونی و سلسله مراتبی؛

3)     اقتصاد معیشتی مبتنی بر کشاورزی و شبانی؛

4)     همبستگی مبتنی بر شباهت و هم‌خونی؛

5)     ضعف تقسیم کار اجتماعی؛

6)     فرهنگ و رسوم مبتنی بر عادات و سنت؛

7)     حکومت مبتنی بر روابط پدرسالاری؛

8)     ضعف تبادل‌‌های اجتماعی؛

9)     کمبود نوآوری و فقدان تنظیم روابط بر اساس علم؛

10)  عدم کنترل انسان بر محیط طبیعی و اجتماعی خود؛

11)غلبه زندگی روستانشینی؛

12)عدم گستردگی شهرنشینی؛

13)روابط اجتماعی مبتنی بر انقیاد؛

14)ضعف تحرک اجتماعی؛

15)ضعف شایسته‌سالاری

16) و جمع‌گرایی و...(4)

 جامعه مدرن و توسعه ‌یافته نیز بر اساس این شاخصه‌‌ها شناسایی می‌شود:

1.       تقسیم کار فزاینده اجتماعی؛

2.       غلبه روابط اقتصادی مبتنی بر سود و پول؛

3.       همبستگی مبتنی بر قرارداد؛

4.       فرهنگ عقلانی و مبتنی بر علم و انتقاد؛

5.       گستردگی روابط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی با دنیای بیرون؛

6.       حرفه‌ای شدن انجام فعالیت‌‌ها؛

7.       تخصصی‌شدن حوزه‌‌ها؛

8.       تحرک اجتماعی بالا؛

9.       شهرنشینی؛

10.   افزایش توانایی انسان در نظارت بر محیط زندگی خود؛

11.   افزایش پیش‌بینی‌پذیری زندگی؛

12.   اهمیت‌یابی آموزش؛

13.   روابط مبتنی بر شایسته‌سالاری و گسست از الگو‌ها و تعلقات خویشاوندی؛

14.   در هم شکستن سلسله مراتب خونی و نژادی و به وجود آمدن برابری؛

15.   اقتصاد مبتنی بر تولید صنعتی و فناوری؛

16.   تولید انبوه؛

17.   در هم شکستن روابط پدرسالاری؛

18.   مشارکت اجتماعی و سیاسی آحاد مردم و شکل گرفتن دموکراسی اجتماعی و سیاسی و ...(5)

نظریه پردازان و برنامه ریزان توسعه در سطح جهان به این نتیجه رسیده اند که شاخصهای مادی پیشرفت به هیچ روی امکان ارزیابی درجه آسایش و شکوفایی انسانها را نمی دهد و باید علاوه بر آنها معیارهای دیگری ابداع کرد، معیارهایی همچون مفهوم توسعه انسانی که ملاحظه های دیگری را به مانند ارزشهای والای انسانی و اهدافی که در جوششی اجتماعی و فرهنگی به زندگی انسانها معنا بخشد، پیش می کشد.(6) پرداختن به این موضوع نیاز به نگاهی ژرف تر و تأملی افزون تر دارد. اگر بپذیریم که انسانها از آن روی برای کالاها و خدمات (حتی نوع اجتماعی و فرهنگی آن) ارزش قائل هستند که کالاها و خدمات به آنان امکان می دهد تا آن طور که می خواهند زندگی کنند، این امر به ناگزیر به فرهنگ و اوضاع اجتماعی شان برمی گردد به بیان دیگر ما با چنین روندی به نقش کارکردی فرهنگ پی می بریم. بنابر این گرچه فرهنگ کارکردی ابزاری در توسعه دارد اما کار کردش به همین جا ختم نمی شود. افزون بر این فرهنگ الهام بخش هدفهایی است که به زندگی مان معنا می بخشد(7) این ماهیت دوگانه فرهنگ نه تنها موجب رشد اقتصادی می شود بلکه به هدفهای دیگری همچون حفظ انسجام اجتماعی در عین تکثر فرهنگی و ارتقای ارزشهای انسانی و معنوی بدون قربانی کردن بخشی از ارزشها و ظرفیتهای انسانی و تقویت نهادهای جامعه مدنی یاری می رساند. فرهنگ در بسیاری از موارد راه رسیدن به اهداف دیگر توسعه است. حتی مهمتر از آن بنیاد هویتی و معنایی تمامی آرزوها و اهداف زندگی انسان نیز هست(8)

 

در میان ابعاد گوناگون توسعه دو بعد اجتماعی و فرهنگی توسعه بدلیل خصلت بومی و زیر بنایی شان از اهمیت بیشتری برای توسعه یافتگی جوامع برخوردارند. بطور کلی تا هنگامیکه تکلیف جامعه ای با مباحث فرهنگی و اجتماعی خود اعم از اهداف، راهکارها و بسترهای لازم برای نیل به اهداف مشخص نشده باشد سخن گفتن از سایر ابعاد توسعه فاقد کارایی لازم خواهد بود. در ادامه به تعریف اجمالی توسعه اجتماعی و فرهنگی پرداخته و نسبت جنبش نرم افزاری با توسعه یافتگی در این دو حوزه را به بحث خواهیم گذاشت.

- توسعه اجتماعی: توسعه اجتماعی، کلی‌ترین شکل توسعه است و اغلب به دلیل گستردگی، ابعادی از سایر حوزه‌‌های اقتصادی و سیاسی را نیز در بر می‌گیرد. بنا به تعریف دیوید اپتر، «توسعه در کلی‌ترین شکل آن، از تکثیر و تقارب نقش‌‌های کارکردی جامعه سرچشمه می‌گیرد»(9). بر این اساس، به قول دورکیم، گذر از نظم‌ سنتی به نظم مدرن، مبین تقسیم کار اجتماعی فزاینده، انفکاک و پیچیدگی ساختاری جامعه است که حاصل آن، برآمدن صورت‌بندی اجتماعی مبتنی بر طبقات مشخص و صف‌بندی‌‌های منطقی است.(10)

ابعاد اجتماعی توسعه تقریباً با این شاخصه‌‌ها سنجیده می‌شود:

1- سطح شهرنشینی؛ 2- سطح کاربرد فناوری در زندگی روزمره؛ 3- سطح وضوح صورت‌بندی اجتماعی؛ 4- نوع و شکل جرایم، طلاق‌‌ها و ...؛5- سطح تعامل با دنیای بیرون؛ 6- ترکیب طبقات؛

7- سطح تعامل اجتماعی؛ 8- نوع گروه‌بندی‌‌های اجتماعی؛ 9- استقلال طبقات از دولت؛ 10- انواع جدید خانواده و اشکال دموکراتیک‌تر آن؛ 11- سطح مصرف و جستجوی کیفیت زندگی؛ 12- تنوع حیات اجتماعی و ... .(11)

- توسعه فرهنگی: توسعه فرهنگی در ابعاد عینی‌ خود متوجه اصول زیر است:

1.    گذار از فرهنگ انقیاد به فرهنگ مشارکتی؛ 2. گذار از نگرش محدود محلی‌اندیش سنتی به نگرش جهانی‌اندیش؛ 3. گذار از تعلقات فروملی و قبیله‌ای به تعلق خاطر ملی؛ 4. مرجعیت‌یابی علم و عقلانیت در زندگی بشری؛ 5.اهمیت‌یابی آموزش و مهارت و تکنیک در زندگی انسانی؛ 6.دسترسی هر چه بیشتر به کالای فرهنگی؛

آنتونی گیدنز این فرایند را بر حسب ظهور «فردیت» و «تشخص» تعریف می‌کند.(12) در جریان توسعه فرهنگی، اغلب علاوه بر خروج از انواع انقیاد‌ها، شاهد پویایی فرهنگی، رشد شیوه‌‌های جدید زندگی و ... نیز هستیم که عملاً، فرهنگ جامعه توسعه‌یافته را به فرهنگی تکثر یافته تبدیل می‌کند؛ فرهنگی که در آن انواع گوناگون الگو‌ها و ایده‌‌ها در وضعیت پذیرش کثرت‌‌ها به حیات خود ادامه می‌دهند.

دکتر حسین عظیمی ‌به درستی، توسعه را در رابطه با گذار از یک شکل تمدن به شکل دیگر تمدنی مرتبط می‌کند. عظیمی‌ معتقد است که برای عبور از توسعه به معنایی صرفاً اقتصادی، لازم است آن‌را در رابطه با مفهوم تمدن توضیح دهیم. تمدن‌‌ها حاصل تلاش انسان‌‌ها برای رفع نیاز‌های خود هستند و انسان‌‌ها در این راه رفع نیاز‌های خود روش‌هایی را ابداع می‌کنند. حاصل انباشت دستاورد‌های انسان در روند زندگی جمعی، میراثی مادی- معنوی است که همان «تمدن» را می‌سازد. هر تمدنی گر چه در قالب میراث مادی و معنوی خود صورت عینی می‌گیرد، ولی این تمدن و صورت عینی آن در بن‌مایه خود «اندیشه‌‌هایی اصلی‌» دارد که رشد و زوال این بر اساس آن اندیشه‌‌ها و ظرفیت آن‌‌ها رقم می‌خورد. این اندیشه‌‌ها، ظرفیت‌‌های هر تمدن را می‌سازد و ساکنان و حاملان هر تمدن بر اساس افق‌‌های حاصل از این اندیشه‌‌ها، کوشش‌‌های خود را شکل می‌دهند. مردم برای تحقق ظرفیت اندیشه‌‌های اصلی خود، نهاد‌ها و زیرساخت‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی را ایجاد می‌کنند. در جریان ظهور این نهاد‌ها و زیرساخت‌های تحقق‌بخش اندیشه بنیادین جدید، لزوماً تقابلی بین این تمدن در حال ظهور و تمدن مستقر رخ می‌دهد. دکتر عظیمی‌توسعه را بر حسب گذار از تمدن قدیم به تمدن جدید تعریف می‌کند. «فرایند توسعه، فرایند تقابل و تعارض نهاد‌ها و زیرساخت‌های تمدن قدیم با اندیشه و بصیرت جدید تمدن جدید است، مشروط به اینکه این تقابل و تعارض در مسیر سازندگی تمدن جدید و تازه باشد.»(13) اگر در این تقابل، مسیر حرکت ساختار‌های جامعه جهت حفظ تمدن منسوخ شده باشد، الزاماً جامعه در فرایند اضمحلال قرار می‌گیرد. بر این اساس، توسعه حرکتی پیش رونده و به سوی استقرار نهاد‌های جدید متناسب با ارزش‌ها و اندیشه‌‌های جدید است. «توسعه فرایندی است که طی آن باور‌های فرهنگی، نهاد‌های اجتماعی، نهاد‌های اقتصادی و نهاد‌های سیاسی به صورت بنیادی متحول می‌شوند تا متناسب با ظرفیت‌‌های شناخته شده جدید شوند و طی این فرایند، سطح رفاه جامعه ارتقا می‌یابد».(14) وقتی در جامعه‌ای بین اندیشه‌‌های بنیادین خود و نهاد‌ها و ساختار متناسب ذهنی آن انطباق  وجود داشته باشد، جامعه‌ای توسعه‌یافته خواهیم داشت که شاهد بهینه‌‌سازی نهاد‌ها و افزایش کارآمدی خود خواهد بود. پس توسعه روند این بازسازی کامل جهت شکل‌دهی به تمدنی جدید است. دکتر عظیمی‌ارزش‌های بنیادین دنیای جدید را علم‌گرایی، کارآمدی‌‌گرایی، برابری‌طلبی و آزادی‌خواهی، خواست مشارکت و طلب رفاه اقتصادی و اجتماعی، بهره‌مندی از آموزش و ... می‌داند. لاجرم توسعه نیز به‌وجود آوردن نهاد‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مرتبط با تأمین آن‌‌هاست به گونه‌ای که کشوری بتواند در مجموعه جهانی، به لحاظ استاندارد‌های خاص، حرفی برای گفتن داشته باشد.(15)

بر حسب تعریفی که از توسعه و توسعه‌یافتگی ارائه شد، احتمالاً به راحتی بتوان به تعریف توسعه‌نیافتگی نایل آمد. در معنایی ساده و اولیه، جامعه توسعه‌نیافته، جامعه‌ای است که شاخص‌‌های جامعه توسعه‌یافته را در ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ندارد. ولی چنانکه آندره گوندر فرانک(16) می‌گوید، این ساد‌ه‌انگاری است که جوامع عقب‌مانده امروز را صرفاً «توسعه‌نیافته» بدانیم.(17) توسعه‌نیافتگی مرحله‌ای است که با وضعیت جامعه سنتی قرین است و مرحله‌ای ابتدایی بوده است که جوامع توسعه‌یافته امروز خیزش خود را از آن آغاز کرده‌اند در حالی که جوامع امروز به هیچ وجه، جامعه سنتی نیستند در حالی که توسعه یافته هم محسوب نمی‌شوند. به جای مفهوم فوق، بهتر است که جوامع جهان‌سومی‌ عقب افتاده امروز را «کمتر توسعه‌یافته» بنامیم، یعنی جامعه‌ای که گر چه توسعه‌نیافته نیست، ولی توسعه‌یافته هم تلقی نمی‌شود، بلکه جامعه جهان سومی، ‌جامعه‌ای است که تحت تأثیر آثار نوسازی قرار گرفته و برخی از ابعاد و آثار نوسازی را در خود پذیرفته است، ولی به‌طور کامل، در نظم دنیای مدرن نیز هم ادغام نشده است و جایگاهی حاشیه‌ای در صورت‌بندی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دنیای جدید دارد و این حاشیه‌ای بودن، آثار بنیادین در وضعیت هر جامعه می‌گذارد.

در این جوامع، به لحاظ معیار‌های توسعه در ابعاد گوناگون، وضعیت فاجعه‌بار است، که می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1.    سطح اندک سرانه ملی؛ 2. تولید ناخالص ملی پائین؛ 3. میزان بالای بیکاری؛ 4. گستردگی فقر و محرومیت؛ 5. سطح اندک امید به آینده؛6. ضعف توانمندی و مهارت‌‌های زندگی مردم؛ 7. افول فزاینده کیفیت زندگی در حیطه‌‌های بهداشتی، آموزشی و ...؛8 . اتکاء فزاینده به صدور مواد زیرزمینی و نیاز به وارد کردن مصنوعات صنعتی؛ 9.بی‌ثباتی سیاسی و وقوع کودتا‌ها و شورش‌های گوناگون؛ 10.ضعف جامعه مدنی و اعمال اقتدارگرایانه قدرت؛11.سطح بالای فساد اقتصادی و سیاسی؛12.آمار‌های فزاینده جرایم؛ 13.مهاجرت از روستا به شهر و نهایتاً،‌ وجود کلیه مناسبات پیرامونی در این جوامع؛(18)

دکتر حسین عظیمی‌ می‌گوید کشور توسعه‌نیافته کشوری است که «رفتاری کاملاً منفعل با تحولات مدرن بشری» دارد و محکوم به ایفای نقشی حاشیه‌ای و از موضع ضعف در جهان است. او در جایی دیگر بر اساس تعریف خود از توسعه بر حسب تمدن می‌گوید «توسعه عبارت است از بازسازی کامل یک جامعه، به‌ویژه از دیدگاه ایجاد نهاد‌های تاز‌ه‌ای که متناسب با بصیرت و اندیشه‌‌های مهم جدید باشند. در جریان این بازسازی و این نهادسازی جدید، تمدنی تازه ایجاد می‌شود و نتیجه حاصله، جامعه‌ای توسعه‌یافته است. پس اگر کشوری کمتر توسعه‌یافته باشد، به این معنی است که این کشور نتوانسته به اندازه کفایت نهاد‌های اصلی زندگی خود را متناسب با اندیشه و بصیرت عصر خود نماید». (19) این اندیشه‌‌های بنیادین همان اندیشه‌‌های غالب بر دنیای امروز است و استفاده از ظرفیت‌‌های آن‌‌ها متضمن ایجاد نهاد‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خاصی است که با کارکرد‌های خود باعث اعتلا و پویایی هر جامعه شوند. ولی جامعه کم‌توسعه‌یافته، جامعه‌ای است که ضمن عدم درک و جذب اندیشه‌‌های بنیادین و زیستن در فضای اندیشه‌‌های کهن و اندیشه‌‌های جدید، نمی‌تواند نهاد‌های متناسب با نقش‌آفرینی در دنیای جدید ایجاد کند و مجبور به ایفای نقشی حاشیه‌ای در تمدن امروزی است.

مقولة توسعه، ضرورت و مطلوبیت آن، برآیند و حاصل تحولات دنیای جدید است و کسی می‌تواند تکاپوگر واقعی در راه توسعه باشد که در وهلة اول، به ضرورت آن و ثانیا،ً به مطلوبیت آن باور داشته باشد. به این معنا که فرد یا گروه یا اعضای هر جامعه باید معتقد باشند که‌ توسعه واقعیت و ضرورت حتمی‌ دنیای جدید است و کسانی که در مقابل آن مقاومت کنند یا آن ‌را نفی کنند، در نهایت، در سلسله مراتب جهانی، در حاشیه قرار خواهند گرفت. مقولة باور به توسعه از باب ضرورت زیستن در دنیای جدید است.(20)

در ایران از ابتدای ورود به عصر جدید، اندیشه‌‌های ضد توسعه در قالب اشکال گوناگون وجود داشته‌ است:

1-     اندیشه‌‌هایی سنت‌گرا که عصر جدید و تحقق توسعه را با نابودی سنت‌ها و ارزش‌ها یکسان تلقی می‌کرده و راه سعادت را حفظ سنت‌ها می‌دانسته است.

2-     اندیشه‌‌های عرفانی و شبه‌عرفانی که دنیای جدید را دنیای مادی و صاحب ارزش‌های سودمندگرایانه می‌دانسته که ضد دنیای آرمانی والای سنتی استوار شده است.

3-     اندیشه‌‌های محافظه‌کارانه: که اغلب، صورتی پدرسالارانه داشته و دنیای جدید و ظهور و توسعه را به معنای سستی اقتدار سنت‌ها و پیرسالاری‌ها می‌دانسته است.

4-     اندیشه‌‌های فیلسوف‌مابانه‌ای که به تأسی از فیلسوفان غربی ضد تجدد و ضدتوسعه و با الهام‌گیری از سه اندیشة بومی‌ فوق، در ارائة چارچوبه‌ای عمیقاً ضد تجدد و ضدتوسعه تلاش کرده‌اند. (21)

ملت‌‌های جهان سومی‌ای که طی دو قرن گذشته با مسئله توسعه درگیر بوده‌اند، در تلاش‌‌های خود، به نوعی، تجربیاتی داشته‌اند که در آن‌ها، گاهی وزنة نظرورزی بر عمل‌گرایی چربیده است و گاه برعکس. تاریخ نشان می‌دهد‌، که توسعة در کشور‌هایی بیشتر به موفقیت انجامیده که توانسته‌اند تعاملی متوازن میان عرصة عمل و نظر کنند.(22)

توسعه فرایندی است که تحقق آن در نهایت به تعامل دولت و جامعه (مردم) بسته است و گر چه دولت عامل اصلی تحقق توسعه مطرح می‌شود، ولی در نهایت این توسعه معطوف به بهبود وضعیت عمومی مردم است و بدون همراهی و همکاری آن‌ها امکان تحقق آن وجود نخواهد داشت. اصولاً این نکته پذیرفته شده است که جهت گیری و رویکرد مردم در همراهی یا ضدیت با دولت و طرحهای آن، نقش مهمی را در موفقیت یا عدم موفقیت طرحهای توسعه ایفا می‌کند. (23) همین امر در واقع مهمترین فصل مشترک جنبش نرم افزاری و مقوله توسعه بخصوص توسعه فرهنگی و اجتماعی است. جنبش نرم افزاری در واقع تحقق حضور فعال و کارآمد تمامی نهادها و کنشگران اجتماعی در عرصه افزایش روند تولید کمی و کیفی علوم و دانشهای گوناگون است. لازمه جنبش نرم افزاری به عنوان حرکتی پویا و رو به رشد حضور و مشارکت آگاهانه تمامی آحاد و سطوح جامعه در روند بسامان سازی امور بخصوص در عرصه تولید علم و اندیشه است. امروزه به واقع به مردم در مسیر توسعه به عنوان یک فرصت نگریسته می‌شود که مشارکت آنها می‌تواند به تسریع آن کمک شایانی نماید. (24) 

با توجه به آنچه گفته شد جنبش نرم افزاری نه تنها پیشنیاز ضروری توسعه یافتگی همه جانبه بخصوص فرهنگی و اجتماعی است بلکه تحقق چنین جنبشی و نیل به اهداف متعالی آن خود در موارد بسیاری عین تحقق توسعه یافتگی است. از این رو به نظر می رسد توجه بیشتر به جنبش نرم افزاری و بایسته های آن، آرزوها و اهداف ما را در نیل به توسعه همه جانبه و پایدار بسیار دست یافتنی تر خواهد کرد.

 

 

 

پی نوشتها:

1-     ولفگانگ زاکس، نگاهی نو به مفاهیم توسعه، ترجمة فریده فرهی و وحید بزرگی، تهران، نشر مرکز 1377.

2-     دیوید کلمن و فرد نیکسون، اقتصادشناسی توسعه­نیافتگی، ترجمه غلامرضا آزاد، تهران، انتشارات وثقی، 1378، 21.

3-     مصطفی ازکیا، جامعه­شناسی توسعه، تهران، مؤسسه نشر علم، 1377، صص 21-18.

4-     مصطفی ازکیا، پیشین، صص 116-115.

5-     دیوید کلمن و فرد نیکسون، پیشین، صص 41-22.

6-     دکوئیار خاویر پرز. تنوع خلاق ما. پیام یونسکو، شماره 316، ص4 و 5

7-     همانجا ص 5

8-     همان

9-     دیوید اپتر و چارلز اندرین، اعتراض سیاسی و تغییر اجتماعی، ترجمه محمدرضا سعیدآبادی، تهران، انتشارات مطالعات راهبردی، 1380.

10- امیل دورکیم، درباره تقسیم کار اجتماعی، ترجمه باقر پرهام، تهران، نشر مرکز، 1381، صص 145-142.

11-ریچارد استس، روند توسعه اجتماعی جهان: چالشهای توسعه برای قرن جدید، ترجمه علی حسینی، مجله برنامه و بودجه، شماره 57-56.

12-آنتونی گیدنز، تجدد و تشخص (جامعه و هویت شخصی در عصر جدید)، ترجمة ناصر موفقیان، تهران، نشر نی، 1383، صص 58-27.

13-حسین عظیمی آرانی، ایران امروز در آیینه مباحث توسعه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1383، صص 38-31.

14-همان، ص 39.

15-همان، ص 42

16-آندره گوندرفرانک، توسعه توسعه‌نیافتگی. در راجانی کانث. الگوهای نظری در اقتصاد توسعه. ترجمه غلامرضا آزاد ارمکی. تهران. دیدار 1374. صص 266-247

17-دیوید کلمن فرد نیکسون، پیشین، صص 74-73.

18-مصطفی ازکیا، پیشین، صص 116-115.

19-حسین عظیمی، پیشین، ص 45

20-حسین بشیریه و دیگران، «توسعه و فرهنگ»، نامة فرهنگ، سال دوم، شمارة 1و 2، پاییز و زمستان 1370.

21-مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایران و غرب، ترجمة جمشید شیرازی، تهران، نشر پژوهش فروزان روز، 1378.

22-محمود سریع‌القلم، عقلانیت و آیندة توسعه‌یافتگی در ایران، تهران، مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1380، صص 20-15؛ و حسین شیخ‌زاده، پیشین، صص 182-181

23-آمارتیاسن، پیشین، صص 178-172.

24-مشارکت در توسعه. ترجمه هادی غبرایی، داود طبائی. تهران. انتشارات روش. 1379